منتظرانا

منتظرانا

پرتال شخصی علی منتظران
منتظرانا

منتظرانا

پرتال شخصی علی منتظران

پاییز بهاری

هو الرحمن |:


کوک تاریخ را که عکس بچرخانی، میرسی به سال ها پیش ...


تقویم از نیمه ماه عبور کرده

در ذهن مسیری را می پیمایی که انتهای آن پر است از دلتنگی و غربت

صدای ونگ ونگ کودکان فضا را پر کرده و تو تنها به همان اتاق انتهایی سالن فکر میکنی

دلت می تپد که چه خواهی دید؟ دختر است یا پسر؟ چه شکلیست؟ حالش خوب است؟ و ...


اما باز هم با تمام این دلهره ها ذکر زیر لبت آرامش قلب توست

آری! خدا را شکر که به دنیا آمد، پسر یا دختر بودنش فرقی نمیکند، سالم باشد و سر به راه کافیست

قدم هایت را آهسته تر میکنی، هر چه نزدیک تر میشوی دلشوره هایت بیشتر عذابت می دهند


"یا الله" ی می گویی و از چارچوب در نگاهت را در فضای اتاق به پرواز در می آوری


گوشه اتاق، روی تخت، در کنار مادری نوزادی خودنمایی میکند، شیرینی حرکاتش، ونگ ونگ صدایش تو را به خود می آورد


آری! این است هدیه عاشقانه خدا در ماه محبت تو


پانوشت: هنگام آمدنم خیلی ها اشک شوق داشتند .. بعد مرگم چه خواهد شد!؟؟؟

معجون

هو الکافی |:


ذره ای از غم تو ..

با کمی اشک رخت ..

اندکی هم سودا ..


آماده شد .. این معجون مرگ من است ...

تسکین دل

هو الشافع |:


روزی چند لبخند کوتاه ..

اندکی نیشخند ..

همراه مقداری تبسم کافیست ..


فعلا همین دوای تسکین قلب شکسته من است ...

لبخند


هو الکافی |:


لبخند برای من رو به پایان است ..

تا حال تو را داشتم و بهانه ای برای خندیدن ..

حال بدون تو باید فقط گریست ...